by : x-themes

دیشب باز هم بوسه بر گونه هایم زد...

هه...

خیالاتی نشو...

اشک هایم را میگویم...

..

دلم میخواهد یادم برود...

مثل همه ی چیز های دیگری که یادم میرود...

یادم برود که...

یک روز صبح از خواب بیدار شوم...

.

..

...

....

خدایا...

♥♥بوی گنده دنیایت خفه ام میکند...♥♥

 

 

 

 

دو شنبه 22 مهر 1392 15:4 |- محیا -|

هر دویمان دل بستیم...

چه زیبا...

من به تو دل بستم...

تو...

دلت را به روی همه احساسم بستی...

..

مرا خوب بلد بودی...

همه نقطه ضعف هایم را...

خوب میدانستی با چه چیز میشکنم...

به خاطر همین بعد از رفتنت سوالی برایم پیش نیامد...

..

روزی بر میگردی...

میدانم...

آن موقع زمان را برایت معنا خواهم کرد...

 

 

 

یک شنبه 21 مهر 1392 13:42 |- محیا -|

درد من تنهاییم نیست!

درد من این است...

که هر روز از خودم میپرسم:

مگرخودش مرا انتخاب نکرد...

..

راضی نبود در آغوش من دستانش را باز کند...

 اما...

برای دیگری کمربندش را هم باز کرد...

..

تو که""رژ""نمیزدی...!

پس چرا لب هایت رنگ عوض کردند...؟

..

داشت از تنهاییش برایم میگفت...

اما بوق پشت خطی هایش امانش نمیداد...

 

 

عکس های عاشقانه غمگین سری پنجم زمستان 1391

 

 

 

 

سه شنبه 16 مهر 1392 13:2 |- محیا -|

♥بودنت را دوست دارم...

وقتی پنجه در کمرم حلقه میکنی...

مرا سفت به آغوشت میفشاری...

و وادارم میکنی به کسی فکر نکنم...

جز تو...

..

♥چه حماقتی...!

مرا یاد نمیکند و من باز میخواهمش...

چه غرور بی غیرتی دارم من...

..

♥فرصت گذشت و حرف دلم نا تمام ماند...

نفرین و دعا و آفرین در گلو شکست...

تا آمدم با تو خداحافظی کنم...

بغضم امان نداد و...

خدا...

در گلویم شکست...

..

♥دلی که بردی...

نگاهی که دزدیدی...

احساسی که پژمردی...

دستانی که گرفتی...

صدایی که با آن آرامش گرفتی...

نان و نمکی که خوردی...

حتی نمک دانی که شکستی...

همه...حلالت باشد...

به جز...

لرزش دلم در...

اولین بوسه...

 

 

 

 

 

دو شنبه 15 مهر 1392 1:43 |- محیا -|

هر شب...

از پشت صفحه کوچک موبایلم در آغوش میگیرمت...

ونمیدانی چه حال عجیبی دارد این آغوش خیالی...

..

دلم برای تو که نه...

ولی برای اون کسی که فکر میکردم تویی تنگ شده...

..

خدایا...

"تنها"نذار دلی رو که هیچوقت کسی دردش رو نمیفهمه...

آمین...

..

 

 

شنبه 6 مهر 1392 9:37 |- محیا -|

سخت است  گذشتن از جاهایی که همه خاطراتت را  مو به مو برایت زنده میکنند...

سخت است وقتی به همه میگویی دوستش نداری اما وقتی اسمش می آید ناخواسته خنده حسرت بر لب هایت نقش ببندد...

سخت است وقتی دلت برای یک لحظه صدایش را شنیدن بی تابی میکند...

سخت است وقتی تو برای برگتنش دعا میکنی او به دیگری قول میدهد که هیچوقت تنهایش نگذارد...

سخت است وقتی بعد از مدتها اورا میبینی به خودت قول بدهی که پاهایت نلرزد♥سست نشود ولی...وقتی نزدیکش میشوی از شدت لرزش دلت بخواهد زانو بزنی...

سخت است هر شب که میخواهی بخوابی به خودت قول بدهی که فردا فراموشش کنی اماصبح که میشود فراموش کرده باشی به جای او قولهایت را...

 

 

 

عکس زیبای دختر گل

 

 

دو شنبه 1 مهر 1392 16:31 |- محیا -|

ϰ-†нêmê§